ای مرکز ثقل کهکشانِ دل من
خورشید بلند آسمان دل من
عمری است که من منتظر دیدارم
یک جمعه بیا به جمکران دل من.
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو
سال ها می شود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو
با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بی تو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو.
از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
به وصالت نرسیدیم و ندیدیم تو را
روزی ما فقرا شربت وصل تو نبود
زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را
شاید ایام کهن سالی ما جلوه کنی
در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را
چه قدَر چلّه نشستیم و عزادار شدیم
چه قدَر شمع خریدیم و ندیدیم تو را
گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود
پرده را نیز کشیدیم و ندیدیم تو را
سعی کردیم که شبی خواب ببینیم تو را
سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را
مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم
همه را غیر تو دیدیم و ندیدیم تو را
فکر کردیم که مشکل سر دلبستگی است
از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را
لاقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم
تا بگوییم: رسیدیم و ندیدیم تو را...
ای آخرین توسل سبز دعای ما
آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟
شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین
بی تو چه زود می گذرد هفته های ما
در این فراق تا که ببینی چه می کشیم
بگذار چشم های خودت را به جای ما
موعود خانواده! کی از راه می رسی؟
کی مستجاب می شود "آقا بیای ما"؟
کی می شود بیایی و از پشت ابرها
خورشید های تازه بیاری برای ما
آقا اگر نیایی و بالی نیاوری
از دست می رود سفر کربلای ما.