و سلام بر تو، آن دم که طلوع مشرقی ات، جان عالم را به بشارتی لم یزلی، سبز می دارد و صدای گریه ات در خانه امام کاظم علیه السلام ، دامنه ای از شعف را برای همیشه رقم می زند.
سلام بر تو که گستره خِلقت، جز با حضور روشن تو تکامل نمی گرفت و اهل بیت روشنایی، جز با وجود بی نهایت تو، خدا را برای همگان ترسیم نمی کرد..........
اکنون رستاخیز عشق است. زمین، به مهمانی آسمان می رود. اهالی ملکوت، کجاوه هدایت را به دوش گرفته اند. دسته دسته ستاره، پشت در خانه موسی بن جعفر علیه السلام صف کشیده اند تا رضای الهی را در رضای تو بجویند.........
من همان آهویم که همزاد خطر بود و ترس خود را از دامان امن تو آویخت. همان آهویم که غریبانه نگاهش را به دستان اجابت تو دوخت، همان آهویم که هنوز هم ضمانت بیدریغ تو را فخر میکند. نشانی ساده تو از خاطر هیچ کس نمیرود؛ وقتی خورشید، خانه زاد شماست و باران، پاداش دست بر آسمان بردنتان؛ وقتی ابرها سایه سار شمایند و شما سایهبان خاک تا افلاک. و من هنوز آه میکشم و هنوز چرخ می خورم و هنوز چشمم به گنبد و گلدستههاست و هنوز تو ضامن تمام آهوان غریبی..........
هر کس که زیر پای بلند شما نشست شانه به شانه ی همه ی انبیا نشست
یک لحظه با نفس زدن در حریم تو یک عمر زائر تو کنار خدا نشست.
ای کوثرِ کوثر محمّد
ای دخترِ دختر محمّد
معصومه ی دودمان عصمت
روح ادب و روان عصمت
سر تا قدمت همه معانی
مانند کتاب آسمانی
پاکی زتو اعتبار دارد
عصمت به تو افتخار دارد
قم مکّه تو مسجدالحرامش
خورشید، ستاره ای به بامش
مهر تو به حشر دست آویز
فیضیه، ز فیض توست لبریز
ای مصحف دامن ائمّه
ای پاره ای از تن ائمّه
یک نخله ز هفت قلّه ی طور
یک فاطمه از دو فاطمه نور
صحن تو پناه خلق عالم
ایوان طلات قلب مریم
مهر تو به سینه داغ خورشید
شمع حرمت چراغ خورشید
روی تو گُل بهارِ زهراست
قبر تو همان مزار زهراست
مهر تو چو جان درون سینه است
زوّار تو زائر مدینه ست
جود و کرم ائمّه داری
جا در حرم ائمّه داری
ای زینب دوّم ولایت
ثاراللّهیان همه فدایت
ای آل رسول را کریمه
معصومه، محدثه، علیمه
ایران حرم مطهّر توست
مرهون تو و برادر توست
چون باب تو بود طفل نوزاد
صادق ز ولادتت خبر داد
پیش از شب دل فروز میلاد
از آمدنت به قم خبر داد
بر زائرت ای فرشته حاجب
در حشر بود بهشت واجب
ذکر تو چراغ محفل ماست
قبر تو مدینه ی دل ماست
یک کعبه بود به دیده ی ما
قبر تو و زینبین و زهرا
قم شد حرم محمّد و آل
کردی تو در آن نزول اجلال
بر دوش خود آن فقیه کامل
می برد تو را زمام محمل
در نزد تو ای بزرگ بانو
پیران خرد زدند زانو
بستند همه لب از تکلّم
کردند به محضرت تعلّم
افسوس که بعد هیفده شب
جانت زالم رسید بر لب
تو فاطمه، شهر قم مدینه
داغت شرری درون سینه
در سوگ تو چشم مردم قم
بر دامن خاک ریخت انجم
هر گام هزار بار مردند
تابوت تو را به دوش بردند
هر چند که شد مکان به خاکت
شب دفن نگشت جسم پاکت
شد بسته دو چشم اشکبارت
سیلی نزدند بر عذارت
پوشیده ز خاک شد روی تو
دیگر نشکست پهلوی تو
بگذار کنم به چشم خون بار
این بیت از آن قصیده تکرار
آن قبر که در مدینه شد گم
پیدا شده در مدینه ی قم.